گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ناپلئون
فصل هشتم
III-اوسترلیتز:2دسامبر 1805


در برابر این اتحادیة پنجگانه، فرانسه از حمایت نامطمئن هسن، ناساو، بادن، باواریا، و ورتمبرگ، وهمکاری ناوگان هلند و اسپانیا برخوردار بود. ناپلئون از نقاط مختلف قلمرو خود پول و سرباز گرفت و سه ارتش تشکیل داد: 1-ارتش راین، به رهبری داوو، مورا، سولت، و نه برای مقابله باقوای اتریش تحت رهبری ژنرال ماک؛ 2-ارتش ایتالیا، به رهبری ماسنا، برای مقابله با حملة قوای اتریش به رهبری آرشیدوک کارل لودویگ؛ 3-گراندآرمه

1. Doge ، عنوان فرمانروای دولتهای سابق ونیز و جنووا. داجها مقام خود را مادام العمر حفظ می کردند. ـ م.

(ارتش بزرگ) ناپلئون که قرار بود در حدود بولونی گرد آید، ولی می توانست ناگهان علیه اتریش به کار رود. امید او این بود که تصرف سریع وین اتریش را مجبور به امضای عهدنامة جداگانه ای کند؛ متفقین اروپایی آن را از حرکت باز دارد؛ و انگلیس را بدون یار و یاور در محاصره بگذارد.
امپراطور جوان از انگلیس تنفر داشت و آن را مایة هلاک خود و مانع عمدة تحقق رؤیاهای خویش می پنداشت؛ آن را آلبیون خائن1 می شمرد، و طلای بریتانیا را منبع عمدة مصایب خود می دانست. شب و روز، علاوه بر صدها طرح و نقشة خود، درفکر ساختن نیرویی دریایی بود که بر سیطرة بریتانیا بر دریاها پایان دهد. پول و کارگر به زرادخانه های دریایی مانند تولون و برست فرستاد، و ده دوازده ناخدا را آزمود تا بداند کدام دریاسالار قوای روز افزون دریایی فرانسه را به پیروزی رهنمون خواهد شد. فکری کرد که لویی دولاتوش- ترویل مرد این میدان خواهد بود، وکوشید با منظرة بریتانیایی که مورد حمله قرار گرفته و مغلوب شده است او را الهام بخشد، و به او گفت: «اگر بتواƙʙٹظرف شش ساعت بر دریای مانش مسلط شویم، آقای دنیا خواهیم شد.» ولی لاتوش ترویل در 1804 در گذشت و ناپلئون این اشتباه را مرتکب شد که فرماندهی قوای دریایی فرانسه را به پیر ویلنوو سپرد.
ویلنوو در واقعة شکست مصر سهم خود را خوب ایفا نکرده و از خود علائم تمرد و جبن نشان داده بود. وی امکان استیلا بر دریای مانش را ظرف شش سا٘ʠرد کرد، و آن قدر در پاریس ماند که ناپلئون او را به محل مأموریتش در تولون فرستاد. دستورهایی که به او داده شد دقیق و پیچیده بود: وی می بایستی ناوگان خود را به طرف دریا ببرد؛ بگذارد که نلسن با قسمت عمدة ناوگان بریتانیا او را تعقیب کند؛ و او را از طریق اقیانوس اطلس به طرف هند ژјșʠبکشاند؛ در میان جزایر از دست او بگریزد؛ و با سرعت هرچه تمامتر به دریای مانش بازگردد. در اینجا بخشهایی از کشتیهای فرانسوی، هلندی، و اسپانیایی به او خواهند پیوست و با کشتیهای انگلیسی آنقدر درگیر خواهند شد که ارتش فرانسه با هزار قایق، پیش از مراجعت نلسن از کارائیب، خود را به انگلیس برساند. ویلنوو قسمت اول وظیفة خود را بخوبی انجام داد: نلسن را با نیرنگ به آمریکا کشاند؛ از دست او گریخت؛ و شتابان به اروپا بازگشت. اما در رسیدن به اسپانیا چنین پنداشت که کشتیها و سربازانش در وضعی نیستند که بر محافظان انگلیسی دریای مانش غلبه کنند؛ و در عوض به لنگر گاه متفق خود در کادیث (قادس) پناه برد. ناپلئون، که نقشه اش نقش بر آب شده بود، به ویلنوو دستور داد که به جستجوی ناوگان نلسن برآید و در مبارزه ای نومیدانه علیه استیلای بریتانیا بر دریاها همه چیز را فدا کند.
آنگاه امپراطور تصمیم عجولانة دیگر گرفت، روی از دریای مانش بگردانید، و به

1. Albion ، نامی که قدما به بریتانیا داده بودند. ـ م.

صد هزار سرباز خود دستور داد که مراجعت کنند و به جنوب و شرق، به سوی راین و فراتر از آن بروند. سراسر فرانسه با امیدی آمیخته به نگرانی مسیر «ارتش بزرگ» را- اسمی که خود ناپلئون به آن گذاشته بود- تعقیب می کرد، و شهرهای سرراهش خواهان موفقیت و پیروزی برای آن بود. روحانیان در کلیة کلیساها از جوانان ملت می خواستند که به زیر پرچم بروند؛ به وسیلة کتاب مقدس ثابت می کردند که ناپلئون در این زمان تحت هدایت و حمایت خداوند قرار دارد؛ کنکوردا به این زودی ثمر بخشید. ناپلئون ترتیبی داد که بیست هزار کالسکه در طول راه آماده شود و برای تعویض سربازان ضمن عبور از فرانسه بشتابد. خود او با ژوزفین، که در این هنگام کاملاً نگران و فداکار بود، به ستراسبورگ رفت؛ سعادت او نیز به هر طاسی بستگی داشت که ریخته می شد. ناپلئون قول می داد که ظرف چند هفته بر وین مستولی خواهد شد. در ستراسبورگ او را به رموزا سپرد و خود به سوی جبهه شتافت.
استراتژی او، طبق معمول، این بود که قوای دشمن را تقسیم کند وخود فاتح شود؛ لشکرهای اتریش را از به هم پیوستن به یکدیگر باز دارد؛ قوای مسلح اتریش را قبل از ورود قوای روس که به کمک آنها چشم دوخته بودند در هم شکند یا از حرکت باز دارد؛ و سپس بر روسها ضمن یک پیروزی غالب آید و دشمنان اروپایی خود را لااقل به صلحی موقت مجبور سازد. لشکر راین، علی رغم روزهای غم انگیز و شبهای تیره و باران وگل و برف، سهم خود را درجنگ با دقت و سرعتی فوق العاده انجام داد- و این خودنشان می دهد که ناپلئون تا چه حد مدیون سرداران نظامی خود بود. پس از یک هفته مانور، پنجاه هزارنفر سرباز ژنرال ماک دریافتند که دراولم، از سه طرف، در محاصرة توپخانه، سواره نظام و پیاده نظام زیر فرمان داوو، سولت، مورا، و نه قرار گرفته و بر اثر عرض رود دانوب در پشت سر امکان عقبنشینی نیز موجود نیست. اتریشیهای محاصره شده، که از قحطی رنج می بردند و از لحاظ مهمات هم در مضیقه بودند، تهدید به شورش کردند مگر اینکه به آنها اجازه دهند که تسلیم شوند. ماک نیز سرانجام موافقت کرد (17اکتبر 1805)؛ سی هزار تن از سربازانش اسیر و به فرانسه فرستاده شدند.این پیروزی یکی از کم خرجترین و در عین حال کاملترین و مؤثرترین پیروزیهای تاریخ جنگ بود. امپراطور فرانسیس دوم، و بعضی ازباقیماندگان نبرد اولم جهت پیوستن به روسها به طرف شمال گریختند. و در این ضمن ناپلئون بدون مقابله یا مقاومت و بدون تظاهر وارد وین شد (12 نوامبر).
درخشندگی این پیروزی او بزودی بر اثر خبری به تیرگی گرایید، و آن اینکه ویلنوو، در تعقیب دستورهایی که به او داده شده بود، به مقابلة نلسن شتافته و در نبردی شرکت جسته که برای هر دو به منزلة دوئلی تا پای جان بوده است. نلسن در ترافالگار پیروز شد (21 اکتبر 1805)، ولی زخم برداشت و درگذشت؛ ویلنوو شکست خورد و خود را کشت. ناپلئون با تأسف فکر هر گونه معارضه با تسلط بریتانیا بر دریاها را کنار گذاشت؛ ظاهراً هیچ راهی به

سوی پیروزی باز نماند الا اینکه آنقدر در جنگ در خشکی پیروز شود که دولتهای اروپا خود را مجبور ببینند که از فرانسه پیروی کنند و بازارهای خود را بر روی کالاهای بریتانیایی ببندند؛ و، مآلاً، بازرگانان انگلیس دولت خود را مجبور به درخواست صلح کنند.
ناپلئون ژنرال مورتیه را با پانزده هزار سرباز برای نگهداری وین در این شهر باقی گذاشت و در 17 نوامبر از آن بیرون آمد تا به سربازان خود بپیوندد و آنها را برای مقابله با دو لشکر روسی که به طرف جنوب می آمدند آماده کند. یکی از این دو لشکر تحت فرمان کوتوزوف، فرماندهی ثابت قدم، بود و دیگری تحت فرمان خود تزار آلکساندر. خرس روسی با عقاب فرانسوی در اوسترلیتز- دهکده ای در موراوا – در 2 دسامبر 1805 مواجه شد. پیش از نبرد، ناپلئون اعلامیة زیر راخطاب به لژیونهای خود صادر کرد:
سربازان:
لشکر روسها، برای گرفتن انتقام شکست لشکر اتریشیها از شما در اولم، در برابر شما ظاهر می شود مواضعی که ما داریم عالی است؛ هنگامی که برای رفتن به طرف راست من حرکت می کنند، جناح خود را در معرض حملة من قرار می دهند. ...
خود من آتشبارهای شما را رهبری خواهم کرد. اگر شما، با شجاعت معمولی خود، صفوف دشمن را در هم بریزید، من خود را از آتش توپخانه دور نگاه خواهم داشت. اما اگر پیروزی یک لحظه نامعلوم باشد، خواهید دید که امپراطور شما جلوتر از همه خود را به خطر خواهد انداخت. زیرا پیروزی نباید متزلزل و نامعلوم باشد، مخصوصاً در چنین روزی افتخار پیاده نظام فرانسه، که عمیقاً به شرافت همة ملت مربوط می باشد، درگرو است. ... شایسته است که این مزدوران انگلیس را که از ملت ما سخت تنفر دارند مغلوب کنیم. ...
این پیروزی به مبارزه خاتمه خواهد داد، و سپس ما قادر خواهیم بود که به اردوگاههای زمستانی خود بازگردیم، جایی که لشکرهای جدیدی که در فرانسه تشکیل می شود به ما خواهند پیوست؛ و سپس صلحی را که منعقد خواهم کرد شایستة ملت من، شما، و خودم خواهد بود.
نخستین تدبیر جنگی (تاکتیک) او تصرف تپه ای بود تا به توپخانه اش امکان دهد که پیاده نظام روسها را که می خواستند از طرف راستش بگذرند زیر آتش بگیرد. آن تپه در اختیار عده ای از دلیرترین افراد کوتوزوف بود؛ آنها رو به فرار نهادند؛ دوباره صفوف خود را منظم کردند؛ مجدداً به جنگ پرداختند؛ و سرانجام مغلوب قوای ذخیرة ناپلئون شدند. لحظاتی بعد، توپخانة فرانسویها روسها را ضمن حرکت به سوی دشتی که در پایین قرار داشت تار ومار کردند؛ قلب قوای دشمن، وحشتزده، رو به گریز نهاد و بدین ترتیب، سپاهیان روسیه به دو قسمت نامنظم تقسیم شد: یک قسمت با پیاده نظام داوو و سولت مواجه شد، وقسمت دیگر با گردانهای لان، مورا، و برنادوت؛ و ناپلئون قوای ذخیرة خود را به طرف قلب در هم شکستة دشمن فرستاد و هزیمت او را تکمیل کرد. روسها و اتریشیها که تعدادشان به 000’87 نفر می رسید 000’20 اسیر دادند، و تقریباً همة توپخانة آنها ازدست رفت؛ و تعداد 000’15 نفر

کشته بر روی صحنة نبرد به جای نهادند. آلکساندر و فرانسیس با بقایای قشون خود به مجارستان گریختند، و در این ضمن متفق وحشتزدة آنها فردریک ویلهلم سوم با کمال فروتنی تقاضای صلح کرد.
در آن قتل عام، نیروهای 000’73 نفری فرانسوی و متفقین آنها 000’8 نفر کشته یا زخمی دادند. افراد باقیماندة فرسوده، که از مدتها پیش به مرگ ومیر خو گرفته بودند، از رهبر خود با شوق و ذوق استقبال کردند. در اعلامیة مورخ 3 دسامبر، وی به آنها با وعده ای پاسخ داد که بزودی به آن وفا کرد:«هنگامی که هر چه برای تضمین سعادت و ترقی کشورمان لازم بود انجام گرفت، شما را به فرانسه باز خواهم گرداند. در آنجا مورد توجه کامل من قرار خواهید گرفت. ملت من با خوشحالی از شما استقبال خواهد کرد، و فقط کافی است بگویید “من در جنگ اوسترلیتز شرکت کردم” تا مردم فریاد بزنند “آن قهرمان را نگاه کنید.”